«‌‌‌ پریشونِ ته خطی»


نمی‌دونم وقتی خیلی پریشونم باید اینجا بنویسم یا وقتی کمتر پریشونم؟!


این روزها خیـــــــــلی زودتر از قبلا‌ها به ته خط می‌رسم . . .
تقصیر من نیست... خط‌ها کوتاه شده . . .


 

نظرات 3 + ارسال نظر
پینه دوز دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 22:11 http://pineh-doz.blogsky.com

سلام٬ خوبی یعنی خوبی وچه خوب می نویسی.

شادباشی

امان از دست این تعارفی‌ها!!

عمو باغبون سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 14:11 http://www.pardiseshgh.blogsky.com

عمو جون سلام ... شاید هم شما قدم هات رو بزرگ بر می داری ... چیزی که خودت به اختیار انتخاب می کنی .... فکر می کنم شما خودتون عجله می کنید تا به ته خط برسی ... اگر من جای شما بودم سعی می کردم زندگی را با تمام ابعادش قبول کنم ... همینطور که الان هستم ....بی خیال دنیا نیستم ...اما راضی هستم به رضای خدا .... من شدم عروسک خیمه شب بازیش ...بعضی وقتها به خاکم می کشونه ...بعضی وقتها به علامت برد دستم رو بالا می گیره ... بعضی وقتها اشکم رو سرازیر می کنه ... بعضی وقتها هم اونقدر می برتم بالا که احساس می کنم که دیگه نمی خواد منو بازی بده ... بعضی وقتها هم .... بگذریم ..... اما نمی دونی چقدر لذت میده آدم نخ های سرنوشتش رو به دست کسی بده همه فن حریفه .... می دونه داره چکار می کنه ... وای به روزی که نخ های سرنوشت ما دست یک آدم ناوارد بی افته انوقته که آدم رو بیچاره می کنه .

در ضمن خوشحال می شوم آدرس لینکی رو که دیروز برایم ارسال کردید رو مجدد ارسال کنید .... پاسخ دو تا سئوالی که پرسیده بودید در حد فهم خودم در وبلاگ پردیس عشق براتون نوشتم ....

بعضی وقتا این عموی ما یادش میره من زبون تمثیلی رو خوب نمی‌فهمم!

ماجرای آدم همه فن حریف و آدم ناوارد چیه؟

پسرک تنها چهارشنبه 13 دی 1385 ساعت 00:06 http://pesaraketanha.blogsky.com

قشنگ بود
مرسی

چی قشنگ بود؟!

اینکه کلا٬ ته خطم!!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد