دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد میبرم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هر چه طالبی به خدا میخرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفهای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب نقرهفام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خندهاش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج به نرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
میرفت روز و خیره در اندیشهای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود . . .
فروغ فرخزاد
عیدت مبارک.
امیدوارم سال خیلی خوبی برات باشه...
رسمه بگن ممنون...
ولی خب.. چی بگم!
سلام دوست عزیز
نوروز باستانی ایران زمین بر شما مبارک باد
سلام
سال خوبی براتون آرزو میکنم.