از آن زمــان که آرزو چو نقشی از سراب شد
تـمام جسـتجـوی دل سئـوال بیجـواب شد
نرفته کــام تشنهای به جستجوی چشمهها
خطوط نقـش زندگی چو نقشهای بر آب شد
چه سـینه سـوز آههـا کـه خفته بــر لبان مـا
هـــزار گـفتنی بـه لب اسـیر پیـچ و تـاب شد
نه شـور عـارفـانهای ٬ نه شـوق شـاعرانهای
قــرار عـاشقــانه هـم شتـاب در شتـاب شد
نه فــرصـت شکایـتـی ٬ نه قـصــه و روایـتـی
تـمام جلـوههـای جان چو آرزو به خـواب شد
نگاه منتظر به در نشست و عمر شد به سر
نیـامده بـه خود نــگر کـه دورهی شبـاب شد
پ ن : نمیدونم بخاطر تغییر آهنگ وبلاگم این پست رو گذاشتم یا بخاطر این پست آهنگ وبلاگم رو تغییر دادم!
(عمرا کسی ده دقیقه حوصله کنه ...
ولی با صدای اون یه چیز دیگهست ... )
Shere kheyli ghashangie, ma ham nafahmidim ke bekhatere in sher halo havat avaz shode ya chon heso rohiat avaz shode in sher ro gozashti.
امممممم... حال و هوام عوض شده؟!
این طوری به نظر میاد؟
این ترانه سه بخش داره که بخش میانیاش به حال و هوای «من» نزدیکِ... نیست؟!
(چه عجب شما کامنت گذاشتین! اونم با ... )
چی بگم؟
تمام جستجوی دل سوال بی جواب شد...
محبت٬ آتشی کاشانه سوز است
دهد گرمی٬ ولیکن خانه سوز است
(رهی)
عاشق این آهنگ هستم. . . .
:)
(چه عجب! . . . اوضاع خوب ِ؟)
امان از پیری!
و امان از پیردلی!!
بهرحال قشنگه
ارزش همه این دفعاتی که دارم گوش می دم رو داره
ولی الان
خوابم میاد
عجب!
[از اون شکلکها که شما بهش علاقهمندید!]
این شعر از حسین پناهی هست .خدا بیا مرزدش
هر وقت با ما حرف میزد میگفت :
باید پرواز کرد اون عاشق پرواز بود و بالاخره طوری پرواز کرد و بدن تنها وخستش رو رها کرد که بعد از سه روز اون رو پشت در پیدا کردند و هیچ کس نفهمید که حسین داشت پرواز میکرد اون بالا
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
خیلی کم میشناسمش ... اما دوست دارم بیشتر بشناسمش ...
شما دومین نفری هستین که تو این ماه از اون برام حرف زده و یادم آورده که باید برم سراغ آثارش ...
ممنون.