« پنجره ...»

 

" میان پنجره و دیدن

                      همیشه فاصله‌ایست . . . "

                                                 و سهم من هنوز.. حتی «پنجره» نیست . . .                       

نظرات 4 + ارسال نظر
پسرک تنها دوشنبه 2 بهمن 1385 ساعت 18:32 http://pesaraketanha.blogsky.com

یه سوال برام پیش اومده:
چرا؟؟!!

چی چرا؟

نقاب دوشنبه 2 بهمن 1385 ساعت 23:33 http://my-backdrop.blogsky.com/

میان نیاز و خواستن همیشه فاصله ایست٬ چرا نخواستم من؟ مانند پیشتر ها که ...

شاید این سوال و نویسنده ی شعر جا انداخته برای همین هم باشه که بدون رسیدن به چیستی و چرایی و شاید حتی چگونگی٬ در اندیشه ی پنجره و سهم مفقود شده بی جواب مانده ایم.

طوری حرف می‌زنین انگار آدما به هر چی بخوان می‌رسن... انگار فقط کافی ِ که بخوان!
تا حالا کسی رو ندیدین که برای «دیدن» دیوار رو با ناخن‌هاش خونی کرده باشه...؟!


میان «خواستن» و «رسیدن» هم٬ همیشه فاصله ‌ایست...

میان «رفتن» و «رسیدن» هم ...


[احساس می‌کنم لحن ِ حرفام تلخ ِ٬ اما هر کاری می‌کنم درست نمیشه... یعنی تلخ که هست٬ چون موضوع تلخ ِ... فقط می‌خوام دوستانه باشه... می‌ترسم اینطوری به نظر نیاد... اگه دست‌پختم بدِ شما ببخشید...]

فانوس سه‌شنبه 3 بهمن 1385 ساعت 13:23

مهم دیدنه

آره می‌دونم..
اما ...

danial چهارشنبه 4 بهمن 1385 ساعت 12:49 http://danialbaran.blogsky.com

باز کن پنجره را
پنجره را می بندی
با من کنون چه نشستنها ، خاموشیها
با تو کنون چه فراموشی هاست
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد